دلم تنگه مث ابرای تیره ...

ساخت وبلاگ
خیلی چیزارو اینجا ننوشتم... از سفر از درس از کار!

 

ازینکه چقدر ماه قشنگ بود وقتی بر میگشتیم. ازینکه برگشتن همیشه خوب نیست...

از دریا موقع طلوع خورشیدش که با خاله رفتم لب ساحل قدم زدن. از قایق سواری روز آخر و جزیزه و ماسه های قرمز دوست داشتنیش. از عارف خجالتی که آخرشم بهمون نرسید صدف بیاره...

از ندا و کلاسو درس...

ازینکه وسط ترم یهو دو واحد بهت اضافه شه...

از ورک شاپی که قراره تو نمایشگاه بین المللی داشته باشم از جمعه تا دوشنبه! 

از قول آقای خوشبخت مسئول کارورزی دانشگاه واسه گرفتن کد استادی.

از کلاسای استاد.اک که حالا دیگه باورم کرده...

از سعی و تلاش خودم واسه قوی بودن و قویتر شدن.

از گریه های نصف شبی و خنده های هر روزم.

از حس از دست رفتن و از دست دادن و دلسردی...

از درد دلای نصف شب منا و حال بد جفتمون.

از خدابزرگه و درست میشه و ان مع العسر یسری و ناامیدی بزرگترین گناهه گفتنام که یکی باید به خودم میگفت.

از تمام این ردزای تلخ و شیرین!

ازین حس بالغ شدن و پا به سن گذاشتن و عاقل شدن تدریجی که هم شیرینه هم خیییییلی تلخ!

از همه حال خوب و بد این روزام!

از همه چی!

یادم نیست این جمله داز کیه ولی یه جا نوشته بود :

"دردی (یا زخمی) که مرا نکشد، قویترم میکند."

همین!

....
ما را در سایت . دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5kafshd0000zakf بازدید : 148 تاريخ : يکشنبه 19 آذر 1396 ساعت: 6:32