اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است...

ساخت وبلاگ
چه سوت و کوره اینجا

نوشتن

یهو برگشتم پستای اول. چه برو و بیایی داشت این وبلاگ

ولی الان جز یکی دو نفری که میان و یواشکی میخونن و هیچی نمیگن چیزی نمونده...

و فکر میکنم به این همه تغییر

تغییر در خودم و اطرافم

این وقتی که چیزهایی که خوشحال و غمگینم میکرد و با حالا مقایسه میکنم میبینم شباهت خیلی کمی با مریم سابق دارم.

مریمی که فقط ترم اول دانشگاهشو انگیزه قوی واسه درس خوندن و معدل الف شدن داشت.

بعد باخت

به خودش!

اما حالا تقریبا همه چی توی زندگیم فرق کرده.

گاهی وقتا فکر میکنم خدا خیلی خیلی دوستم داشته و همیشه هوامو داشته اما من بودم که همیشه با لجبازیام چیزیو خواستم که به صلاحم نبوده.

همیشه کنکم کرد بزرگ تر شم و دست از اون افکار احساساتی و رمانتیکم بردارم . اما من به ندیدن خودم متهمش میکردم. یاد دفترچه م میفتم. دفترچه ای که تاحالا هیچ کس اونو نخونده.

حرف دلایی که

 هیچکی ندیده. آرزوهایی که روز به روز تغییر کرده...

مثلا همین دیروز که با نعیمه از ارزوهایی که داشتیم و داریم حرف میزدیم .از اینکه اون دوران منو یه دختر احساساتی و شاعر میدیده که سویشرت سوسنی میپوشیدم :))

.یا همین که این روزا حریف بی احساسیام نمیشه

  مثلا همین پریشب که مونا زنگ زد و کلی حرف زد. از همکارای خواهرش و ادمای گذشته... از خونسردی و بی تفاوتیم شوکه شد.

و فکر میکنم به اینکه

آدما تا یه جایی از زندگیشون

واسه شادیا

وابسته یک شخص دیگن

بعد میتونن اونقدر قوی باشن که حتی به تنهایی شاد و خوشبخت باشن...

و فکر میکنم به اینکه آدم چقدر باید یک نفرو دوست داشته باشه

که .... چقدر!!!

#دیشب #ساندویچ_تاک #روزه #خونه_عمو #سارا #پارک_بستنی_فاطمه #عشق

....
ما را در سایت . دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5kafshd0000zakf بازدید : 144 تاريخ : جمعه 12 خرداد 1396 ساعت: 5:10