آدم نمیره بیشتر تنهاست...

ساخت وبلاگ
دیروز روز مزخرفی بود.... خیلی مزخرف

از پیاده روی تا سجاد و رادین و قهوه خوردنی که دست و پام داشت میلرزید. اولش مبینا و ملیحه باهام بودن ولی رفتن. ی دلشوره وحشتناک!

همین

عصر ترانه رادین بود ولی...

پیاده برگشتن تا پارک و ایرج و دیدن منیره اتفاقی چقدر خوب بود...دلم بغض کرده بود... بغضم ترکید تو ماشین

حالم روبراه نبود... نبود... نبود!

رسیدم خونه خبر تصادف ا.ب رو شنیدم. شوکه شوکه شوکه.... بچه ها توی عصر ترانه منتظرش بودن. اما تصادف کرده بوده... درجا

باورم نمیشه مرگ اینقدر نزدیک باشه

به ناهید پیام دادم

زنگ زدم

ج نداد

اون روز ک تو پارک با ناهید قدم میزدیم

ناهید باهاش قرار داشت .

اومد و میخواستن برن قهوه بخورن و شعر بخونن

چقدر اصرار کردن منم برم

رو تراس فنجون ماها قهوه میخوردیم اونم شعر میخوند

انصافا چقدر خوب میخوند

انصافا

یادمه وقتی که میگفت:

بهتون بر نخوره...

چقدر حیف بود

با اینکه کلا یک ساعت میشناختمش

چند ساعت گریه کردم. چندساعت!

اینقدر ک دیگه چشام باز نمیشع

چقدر دلم ی چیزی میخواس ارومم کنه

حتی دیگه ارامبخشاهم خوب نیستن

تا پنج بیدار بودم

...

این روزا همش خبرای بد

اتفاقات بد

...

خدایا بسه

رسما کم آوردم

پ.ن: #آب_معدنی #ویس #آدرسمون #خنده_گریه #سخته #وحشتناکه #خدایا #رحم_کن

....
ما را در سایت . دنبال می کنید

برچسب : نمیره,بیشتر,تنهاست, نویسنده : 5kafshd0000zakf بازدید : 152 تاريخ : سه شنبه 7 شهريور 1396 ساعت: 2:29