خوابم یا بیدارم...؟

ساخت وبلاگ
خب ساعت 5 و چهل دقیقه صبحه و من هنوز بیدارم

تا 4 نشستم پای درد دلای م.خ که تازگی اولین عشق زندگیشو تجربه کرده. وقتی حرف میزد خوب حالشو میفهمیدم. راستش حدسی که قبلا زده بودم راجع به کسی که دوسش دلره صد در صد درست از آب در اومد. جوری که اخر این چند ساعت مذاکره گفتم امیدوارم کسی که عاشقشی همونی نباشه که من ازش بدم میاد. خندید و گفت اتفاقا فک کنم همونه. حس میکنم دارم شبیه این پیرزن مهربونا میشم که جوونای دوست و فامیل وقتی عاشق یکی میشن میان پیشش و درد دل میکنن و راهنمایی میخوان... ینی این سومین مورد توی دوماه اخیره!

نمیدونم بخاطر اینکه هرکی هرچی میگه درک میکنم باید خدارو شکر کنم یا ناسپاسی کنم؟ تموم دردای قدیمیمو برام تازه میکنن. ولی اینجور وقتا میشه خندید اونم از ته دل. بهش گفتم بزار بگذره صبوری کن خودش اروم اروم از بین میره! گفت چقدر باید بگذره؟ گفتم هرکسی به ظرفیت خودش داره. شیش ماه، یک سال، دوسال، هشت سال شایدم یه عمر...

گفت پس چرا صبوری کنم؟

گفتم مگه کار دیگه ای هم از دستت بر میاد؟ 

گفت نه... ولی دردناکه!

گفتم ببین! درسته عشق آدمو کلافه میکنه. ولی به خودت فرصت فراموش کردنو بده وگرنه تا اخر عمرت دیگه هیچکی به چشمت نمیاد...

گفت این فراموش کردنا قلب آدمو سر میکنه... پس چه فایده ای داره این صبر کردنه!؟

گفتم خودتو میشناسی...

گفت: راست میگی ولی چرا همه آدما این دردو یه روزی تجربه میکنن؟

گفتم همه مون مث ظرفای مختلف سفالی ایم. از کوره رفتنمون خاطره مشترک داریم. از پخته شدنمون! یه نسخه که انگار واسه همه نون پیچیدن. اخرشم شبیه هم نمیشیم فقط هرکدوم همون شکلی که هستیم محکم تر میشیم، هرکسب از ظن خود شد یار من...

خندید و گفت: چه مثال قشنگی زدی!

گفتم چرا نمیری ببینیش؟

گفت میترسم، بخاطر اون شعرو کنار گذاشتم...

گفتم میدونی بزرگترین حسرت ادما موقع مرگ مال کاراییه که میخواستن انجام بدن ولی ندادنه؟

میگه حق باتوئه ولی میترسم!

گفتم کمکت میکنم. اصلا باهم میریم جلسه شعر. چطوره؟

گفت خیلی عالیه.

*************************

پ.ن: و به دلتنگی شب خندیدیم!

پ.ن2: ماه گرفتگی

پ.ن4: خدایا! از من که گذشت ولی خودت  هوای همه ی عاشقارو داشته باش. الهی آمین ❤

....
ما را در سایت . دنبال می کنید

برچسب : خوابم,بیدارم؟, نویسنده : 5kafshd0000zakf بازدید : 190 تاريخ : سه شنبه 7 شهريور 1396 ساعت: 2:29