چقدر خستم... انگار کوه کندم
کوه که نه ولی وکیل ابادو دوبار دور که زدم...
از دیروز بگم و پارک خورشید و کافیشاپ و دمنوش معطر و چای سبز و کیک شکلات و لب کوه نشستن و یهو گریه کردن و بهونه گیری و ... بعدش ساندویچ و پارک با عمو.م لواشک و قره قروتای زن عمو. خاطره و خستگی و سرما خوردی و گلودرد و تب و لرز...
تا کابوسای نصف شب و ادم سر بریدن و نوزاد و ...
تا امروز وکیل آباد و دور دور و کیک کاپوچینک و شکلاتی و چای و نسکافه و ... هی راه رفتن. سال درد. پله و پادرد. خنده های مامان...خسسسسستگی!
شماره ندا و نعیمه و سحر و منیره!
برم شام
....
ما را در سایت . دنبال می کنید
برچسب : اونا,میترسن,اعتماد, نویسنده : 5kafshd0000zakf بازدید : 151 تاريخ : دوشنبه 27 شهريور 1396 ساعت: 13:34