من که سرتاسر خموشم، مست بی اندازه نوشم، پس کجا جویم تورا؟!

ساخت وبلاگ

من آدم نیمه شبم! این را همه ی آنهایی که حتی کمی مرا میشناسند میدانند، چه برسد به مامان که نیمه شبی چنان دردی به جانش انداخته بودم که حاضر شد مرا از خودش جدا کند... شب خالص و ناب است! روشنی روز روح همه چیز را میگیرد و جسمش را برمیگرداند، اما شب...! مثلا همین دریا را ببین! روزها زیباست... فقط زیبا! اما دریای شب چیز دیگری است، زنده است، نفس میکشد... آدمیزاد هم همین است، انگار روحش را در قفسی زندانی کرده باشند و روزها جسمش بتواند هرجا که میخواهد برود و هرچه میخواهد باشد، اما شب رفته رفته به خودش برمیگردد و دوباره در کالبد روحش مینشیند... انسان ها در شب ناب ترند! مثل آسمان که روزها نمیتوانی بفهمی در دلش چه میگذرد؟! اما شب... مست میکند همه را و در مستی به ظاهر دیوانگیست؛ اما چه کسی میتواند بگوید آنکه تظاهر میکند دیوانه تر است یا آنکه نمیتواند جز خودش در نقش کسی باشد؟! ادامه نمیدهم، خودت بهتر همه چیز را میدانی! همه این ها را گفتم که به اینجا برسم، اگر خواستی به دیدارم بیایی، روز باشد، من شب ها نیمه ی تاریک خود هستم. گمان نکنم بشناسی ام!

....
ما را در سایت . دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5kafshd0000zakf بازدید : 6 تاريخ : دوشنبه 28 خرداد 1403 ساعت: 17:39